مدرسه علمیه صدیقه طاهره انبار الوم

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حاج اقا نورانی سوخته!!!!

03 آذر 1395 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

بعد از سه ماه دلم برای اهل و عیال تنگ شد و فکر و خیالات افتاد تو سرم.
مرخصی گرفتم و روانه شهرمان شدم.
اما کاش پایم قلم می شد و به خانه نمی رفتم.
سوز و گداز از مادر و همسرم یک طرف، پسر کوچکم که مثل کنه چسبید بهم که مرا هم به جبهه ببر، یک طرف.
مانده بودم معطل که چگونه از خجالت مادر و همسرم در بیایم و از سوی دیگر پسرم را از سر باز کنم. تقصیر خودم بود. هر بار که مرخصی می امدم آن قدر از خوبی ها و مهربانی های بچه ها تعریف می کردم که بابا و ننه ام ندیده عاشق دوستان و صفای جبهه شده بودند، چه رسد به یک پسر بچه ده، یازده ساله که کله اش بوی قرمه سبزی می داد و در تب می سوخت که همراه من بیاید و پدر صدام یزید کافر! را در بیاورد و او را روانه بغداد ویرانه اش کند. آخر سر آنقدر آب لب و لوچه اش را با ماچ های بادش مانندش به سرو صورتم چسباند و آبغوره ریخت و کولی بازی در آورد تا روم کم شد و راضی شدم که برای چند روز به جبهه ببرمش. کفش و کلاه کردیم و جاده را گرفتیم آمدیم جبهه. شور و حالش یک طرف، کنجکاوی کودکانه اش طرف دیگر. از زمین و آسمان و در و دیوار ازم می پرسید.
– این تفنگ گندهه اسمش چیه؟
– بابا چرا این تانک ها چرخ ندارند، زنجیر دارند؟
– بابا این آقاهه چرا یک پا ندارد؟
– بابا این آقاهه سلمانی نمی رود این قدر ریش دارد؟
بدبختم کرد بس که سوال پرسید و من مادر مرده جواب دادم. تا این که یک روز بر خوردیم به یک بنده خدا که رو دست بلال حبشی زده بود و به شب گفته بود تو نیا که من تخته گاز آمدم. قدرتی خدا فقط دندان های سفید داشت و دو حدقه چشم سفید. پسرم در همان عالم کودکی گفت: «بابایی مگر شما نمی گفتید که رزمندگان نوارنی هستند ؟»
متوجه منظورش نشدم:
– چرا پسرم، مگر چی شده؟
– پس چرا این آقاهه این قدر سیاه سوخته اس؟
ایکی ثانیه فهمیدم که منظورش چیه؛ کم نیاوردم و گفتم: «باباجون، او از بس نورانی بوده صورتش سوخته، فهمیدی؟!»

کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 36

 نظر دهید »

سالروز شهادت شهید طهرانی مقدم

20 آبان 1395 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

رهبر معظم انقلاب اسلامی: «حادثه‌ی خونین در یکی از مراکز پشتیبانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به شهادت جمعی از عناصر ممتاز آن سازمان و در پیشاپیش آنان سردار عالی‌قدر، دانشمند برجسته و پارسای بی‌ادعا، سردار حسن مقدم انجامید، واقعیتی تلخ و اندوهبار بود.» ۱۳۹۰/۸/۲۵

«شهید طهرانی مقدم سراپا اخلاص بود من بیست‌وپنج شش سال است که ایشان را از نزدیک می‌شناسم. همت خیلی بلندی داشت؛ افقهای خیلی بلندی را میدید. یکی از خصوصیات برجسته ایشان مدیریت بود؛ یک مدیر طبیعی بود؛ درس مدیریت هم نخوانده بود اما واقعاً یک مدیر بود.»
۱۳۹۰/۰۹/۰۱

 نظر دهید »

شهدا شرمنده ایم ...

19 آبان 1395 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 

دریافت صوت

 نظر دهید »

نماهنگ/ یه عده مادرای پهلوون - رضا هلالی

01 مهر 1395 توسط صدیقه طاهره انبار الوم


الرضا محفل بسیجیان و رهروان شهدا با همکاری ستاد مردمی مدافعان حرم، نماهنگ “یه عده مادرای پهلوون” را در آستانه هفته دفاع مقدس به منظور پاسداشت شهدای مدافع حرم و شهدای لشکر فاطمیون منتشر کرد.این نماهنگ با صدای حاج عبدالرضا هلالی و شعر محمدجواد پرچمی و سعید پاشازاده به شهدای افغانستانی مدافع حرم تقدیم شده است.

 نظر دهید »

سرباز واقعی امام زمان(عج)

01 مرداد 1395 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 نظر دهید »

آخرین پرواز/ زیبا و واقعی

19 بهمن 1394 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

صدام پیش از جنگ و در اجلاس سران عدم تعهد در هاوانا میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی گرفته بود تا ژست یک صلح طلب را به نمایش بگذارد.
او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود:
«هیچ خلبان ایرانی جرات نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد.» نیروی هوایی ارتش ایران در صدد انجام حملاتی به بغداد برآمد تا عدم امنیت این شهر برای برگزاری اجلاس را ثابت کند.

یکی از این خلبانان عباس دوران بود. تصمیم بر این می‎شود که سه فروند فانتوم کاملاً مسلح به پرواز درآیند. هر سه تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و فانتوم سوم در همان‌جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آن‎ها بپیوندد. هدف آن‎ها بمباران پالایشگاه «الدوره» بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان هتل اجلاس عدم تعهد بود. هر سه تا مرز پرواز می‎کنند آن‎گاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی دوران وارد خاک عراق می‎شوند.
هواپیما‎ها در حدود ۳۰ کیلومتری شهر بغداد با ۳ دیوار آتش در مقابل خود مواجه می‌شوند. پس از عبور از دیوارهای آتش دشمن چند گلوله به یکی از هواپیما‎ها برخورد می‎کند. موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می‎افتد ولی او بازهم تصمیم به ادامه عملیات می‎گیرد؛ بنابراین هواپیما‎ها به‎سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن‎جا بود ادامه مسیر می‎دهند و با این‎که پدافند دشمن بسیار قوی است اما تمام بمب‎‎ها را روی این پالایشگاه تخلیه می‎کنند.
بعد از تخلیه بمب‎‎ها به مسیری ادامه می‎دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهد‎ها ختم می‎شده است. در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می‎گیرد؛ به‎طوری که از دم هواپیما تا محل قرار گرفتن کابین خلبان آتش می‌گیرد
منصور کاظمیان، خلبان کابین عقب به درجات و نشانگرها نگاه کرده و متوجه می‌شود که از کار افتاده‌اند؛ بنابراین تصمیم به خروج از هواپیما و ایجکت خود و دوران می‌گیرد؛ ولی قبل از کشیدن دستگیره خروج اضطراری، صندلی ایجت کابین عقب (احتمالا به دلیل رسیدن آتش به صندلی) عمل کرده و کاظمیان بصورت خودکار به بیرون پرتاب می‌شود. اما عباس دوران با صرف نظر کردن از خروج اضطراری، هواپیمای خود را که در آتش می‌سوخت به هتل محل برگزاری هفتمین دوره اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها کوبید و مانع از برگزاری این اجلاس در کشور عراق شد. این عملیات تحت عنوان “عملیات بغداد” نام گرفت

 1 نظر

خاکریز خاطرات

18 بهمن 1394 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 نظر دهید »

راهتان را ادامه خواهیم داد...

17 دی 1394 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 1 نظر

مرد خدا نمی میرد

15 دی 1394 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 نظر دهید »

شهید حسین همدانی

18 مهر 1394 توسط صدیقه طاهره انبار الوم


للحق

طرح نوشت : وقتی کارت توی سوریه تموم بشه و بازم برگردی و بری، یعنی اینکه سرت درد میکنه برای رفتن … که نه برای رسیدن … حالا که رسیدی، برای ما ترسوها هم شجاع دلی بخواه حاج حسین …

کاملا با ربط : و من عشقته قتلته … هرکه را عاشق شوم، خواهم کشت …

 1 نظر

شهدا ستاره اند

25 شهریور 1394 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 

 

 

 

شهيد مهدي زين الدين: در زمان غيبت به کسي منتظر مي گويند که منتظر شهادت باشد

شهدا ستاره اند ، با آنها می شود راه را پیدا کرد !

آن روزها دروازه ای برای شهادت داشتیم..اما امروز معبری تنگ……

هنوز هم برای شهادت فرصت هست دل را باید صاف کرد. (مقام معظم رهبری)

چه زیباست شاپرک ذهن را به پرواز در آوردن و با صدای بلند فریاد زدن که بگوییم

ای شهید عزیز و بزرگوار ؛ همیشه در دل های ما جاودان هستی…

سخنان كوتاه زیبا و دلنشین حاج حسین یكتا با بچه های سایبری و توصیه های بسیار جالب وی به بسیجیان و رزمندگان سایبری :

“رزمنده ای كه در فضای سایبر میجنگی !

برای فشردن كلید های كامپیوتر وضو بگیر و با نیت قربت الی الله مطلب بنویس .

بدون كه تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت … هستی .

شما در شبهای تاریك جبهه سایبری از میدان مین گناه عبور می كنید.

مراقب باشید، به شهدا تمسك كنید بصیرتتون را بالا ببرید كه تركش نخورید.

رابطه خودتونو با خدا زیاد كنید.

با اهل بیت یكی بشید و در این راه گوش به فرمان انها باشید.”

 نظر دهید »

زندگی

11 آذر 1393 توسط صدیقه طاهره انبار الوم
زندگی در نظرم مسخره می آید …

چه پیروزی هایش چه شکست هایش …
چه حیات و چه مماتش … و چه دلخوشی هایش !

چه امید بستن به ارزو ها و چه ترس از قضا و قدر …

همه و همه در نظرم مسخره می آید .. !

به هیچ چیز و هیچ کس دلخوشی ندارم

از هیچ چیز و هیچ کس امید و انتظاری ندارم

فقط بخاطر وظیفه بر میخیزم

و بخاطر وظیفه زندگی میکنم …

والا حیات بر من سنگین و غیر قابل تحمل بوده است …

شهید دکتر مصطفی چمران

 

 نظر دهید »

شهید

05 آذر 1393 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 

 

پدر شهیدغلام رضا زمانیان نقل می کرد که: قبل از عملیات بدر شهید جلو من ومادرش بدنش رابرهنه کرد

وگفت :نگاه کنید!دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد ودر عملیات بدر مفقود گردید.

پدر شهید اضافه کرد:دوازده سال در انتظار بودم وباهر زنگ درب منزل می دویدم

تا اگر اوبرگشته باشد اولین کسی باشم که اورا می بینم .تااینکه یک روزخبر بازگشت اورادادند.

فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود

که مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت .

در نزد ما رسم است بعد ازدفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد

مردم در تشیع جنازه اوباشکوه شرکت کردند.

شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند وشروع به حفر قبر کردند

گفتم:چه کار می کنید؟ گفتند:مامور هستیم اورا به کربلا ببریم

گفتم من دوازده سال منتظر بودم چرا او را آوردید؟

گفتند :ماموریت داریم ویک فرد نورانی رانشان من دادند.

عرض کردم: آقا!این فرزند من است

فرمود: باید به کربلا برود.او راآ وردیم تا توآرام بگیری وبعد او را ببریم .

پدر شهید از خواب بیدار می شود باهماهنگی واجازه نبش قبر صورت می گیرد می بینند :

خبری از جمجمه شهید نیست وشهید به کربلا منتقل شده است!!!
 1 نظر

شهید علمدار

30 مهر 1393 توسط صدیقه طاهره انبار الوم

 

قوانین دهگانه  شهید علمدار برای تهذیب نفس

 

 

* قوانین ده‌گانه

قانون اول: بارالها، اعتراف می‌کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم. اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجرا 4 مرداد69)

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می‌کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم.(تاریخ اجرا 11 مرداد 69)

قانون سوم: خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجرا 26 مرداد 69)

ادامه »

 1 نظر

مدرسه علمیه صدیقه طاهره انبار الوم

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • فرهنگی
  • اخلاقی
  • اجتماعی
  • سیاسی
  • شهدا
  • طب اسلامی
  • سبک زندگی
  • طلبگی
  • حدیث

مطالب پر بازدید

  • وضعیت پلیس زن در ایران در گفت‌وگو با رییس پلیس زنان کشور
  • نمونه هایی از امر به معروف صحیح
  • تحقیق درباره حضرت خدیجه همسر پیامبر اسلام حضرت محمد (ص)
  • آیا حادثه منا در حج سال ۹۴ نشانه ظهور است؟
  • امام خمینی از نگاه شخصیت های جهان
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس